سلام عسلای من بلاخره روز 16 مرداد اومد ومن که لحظه شماری میکردم واسه دیدنتون رسید.بیمارستان گفته بود ساعت 12 ظهر اونجا باشم.منم که هم هیجان داشتم و هم میترسیدم با وجودی که یه بار این مراحل رو تجربه کرده بودم چند شب بود اصلا خواب نداشتم هم وضعیتم بخاطر دوقلویی سخت شده بود هم استرس داشتم.خلاص شنیدم تو شکمم وبا اخرین تکوناتون خداحافظی کردم عسلام. بلاخره بعد از یه تاخیر 2ساعته خانم دکتر اومد من با بابایی ومامانی ها خدا حافظی کردم رفتم به سمت اتاق عمل. تو اتاق عمل دکتر بیهوشی اومد و گفت هم میتونی بی حسی هم بیهوشی زایمان کنی منم بااسترسی که داشتم ومیترسیدم از بی حسی اما دوست داشتم تجربه اش کنم شما رو ببینم در لحظه به دنیا اومدن. ...